گفتی که میبوسم تو را گفتم تمنا میکنم

گفتی اگر بیند کسی گفتم که حاشا میکنم

گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسون گری او رازسروا میکنم

گفتی که تلخی های می گر نا گوارافتد مرا

گفتم که با نوش لبم آن راگوارا میکنم

گفتی چه میبینی بگو در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در اوعریان تماشا میکنم

گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما میکند

گفتم که با یغما گران باری مدارا میکنم

گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزان تر از این من با تو سودا میکنم

گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا میکنم
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1391/10/13 - 04:15 در Lawless